شكسپير : اگر تمام شب براي از دست دادن خورشيد گريه كني ، لذت ديدن ستاره ها را هم از دست خواهي داد . فرانسيس كافكا : قلب خانه‌اي است با دو اتاق خواب ، در يكي رنج و در ديگري شادي زندگي مي‌كند . نبايد زياد بلند خنديد چون ممكن است رنج در اتاق ديگر بيدار شود . گابريل گارسي ماركز : امروز همان فردايي است كه ديروز انتظارش را مي‌كشيدي . نيچه : بايد دنبال شادي‌ها گشت ولي غمها خودشان ما را پيدا مي‌كنند . شاتو بريان : خوشبختي توپي است كه وقتي مي‌غلتد به دنبالش مي‌رويم و وقتي توقف مي‌كند به آن لگد مي‌زنيم . جبران خليل جبران : عاشقان راستين ايمان دارند به گنجي دست يافته‌اند كه ديگران از آن بي‌بهره‌اند . شوپنهاور : ما به ندرت درباره آنچه كه داريم فكر مي‌كنيم ، در حاليكه پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم كه نداريم . مارلون براندو : ترجيح مي‌دهم روي موتورسيكلتم باشم و به خدا فكر كنم تا اينكه در كليسا باشم و به موتورسيكلتم فكر كنم . ارد بزرگ : زيبارويي كه مي‌داند زيبايي ماندني نيست ، پرستيدني است . آنتوان دوسنت اگزوپري : نگاهت رنج عظيمي است ، وقتي به يادم مي‌آورد كه چه چيزهاي فراواني را هنوز به تو نگفته‌ام .بايزيد بسطامي : يا چنان نماي كه هستي ، يا چنان باش كه مي‌نمايي . بزرگمهر : در نظر خردمند ، شادي كه غم به دنبال دارد بي ارزش است . بتهوون : اگر مي‌خواهي خوشبخت باشي براي خوشبختي ديگران بكوش زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي‌دهيم به دل ما برمي‌گردد . پائولو كوئليو : هر جا به جستجوي خداوند برخيزي ، او را در همان جا خواهي يافت . آلبرت انيشتين : در سقوط افراد در چاه عشق ، قانون جاذبه تقصيري ندارد . آندره ژيد : هرگز براي خوشبختي امروز و فردا نكن . بايد آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ، روي هر سنگ نوشت ، تا بدانند همه ، تا بخوانند همه ، كه اگر عشق نباشد ، دل نيست

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام 
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
   
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
 کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
  

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
 در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

  
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق 
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

 فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل 
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری  بیش این دنیا نـبود 
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
  
سرد می آید به چشم مست من  چشمت و باز 
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

شب یلدا مبارک

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است ، که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

کوچک که بودیم ...

کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم…
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود…
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند…
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم…
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود…
کاش قلبها در چهره بود…
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد…
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم…
سکوت پُر، بهتر از فریادِ تو خالیست…
سکوتی را که یک نفر بفهمد،
بهتر از هزار فریادی است که هیچکس نفهمد…
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست…
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد…
دنیا را ببین
بچه بودیم از آسمان باران می آمد،
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!!!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن،
بزرگ شدیم هیچکی نمی بینه…
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم،
بزرگ شدیم تو خلوت…
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست،
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه…
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم،
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی ،
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم…
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن،
بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه…
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم…
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد از یادمون میرفت،
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم…
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم،
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه…
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون، داشتن کوچکترین چیز بود،
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون، داشتن بزرگترین چیزه…
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود،
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم…
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترهارو درمی آوردیم،
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمی گردیم به بچگی…
بچه بودیم درددل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند،
بزرگ شده ایم درددل را به صد زبان به کسی می گوییم ، هیچکس نمی فهمد…
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت،
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره…
بچه که بودیم بچه بودیم،
بزرگ که شدیم، بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم…
ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم و همیشه بچه بودیم…

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

سلام من به تو یار قدیمی


سلام من به تو یار قدیمی ، منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم ، ولی بی تو سبوی می شکستم
همه تشنه لبیم ساقی کجایی ، گرفتار شبیم ساقی کجایی
اگه سبو شکست عمر تو باقی ، که اعتبار می تویی تو ساقی

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

سبزترین باور

حاصل سبزترین باور من ، 
برگ زردی است 
که از لای ورقهای دلم می ریزد
مانده ام سخت غریب
دیگر از سبزترین حادثه ها
می ترسم ...

سالروز درگذشت ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت. او درنيمه سپتامبر سال 973 ميلادي درمنطقه خوارزم كه در قلمرو سامانيان بود به دنيا آمده بود و زادگاه او كه در آن زمان روستاي كوچكي بود بعدا به «بيروني» تجديد نام داده شده است.
بيروني در رياضيات، هيأت (علوم فضايي)، فيزيك، زمين شناسي و جغرافيا سرآمد دانشمندان عصر خود بود. دائرة المعارف علوم چاپ مسكو ابوريحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسياري از كشورها نام بيروني را بر دانشگاهها، دانشكده ها و تالار كتابخانه ها نهاده و به او لقب « استاد جاويد » داده اند.
بيروني گردش خورشيد، گردش محوري زمين و جهات شمال و جنوب را دقيقا محاسبه و تعريف كرده است. خورشيد گرفتگي هشتم آوريل سال 1019 ميلادي را در كوههاي لغمان (افغانستان كنوني) رصد و بررسي كرد و ماه گرفتگي سپتامبر همين سال را در در غزنه به زير مطالعه برد.
در زمان بيروني، سامانيان كه پايتختشان شهر بخارا بود بر شمالشرقي ايران شامل خراسان بزرگتر و منطقه خوارزم، زياريان بر گرگان و مازندران و مناطق اطراف آنها، بازماندگان صفاريان بر سيستان بزرگتر، غزنويان بر جنوب ايران خاوري (مناطق مركزي و جنوبي افغانستان امروز) و بوئيان بر ساير مناطق ايران تا بغداد حكومت مي كردند، و همه آنان مشوّق دانش و ادبيات فارسي بودند و سامانيان بيش از ديگران در اين راه اهتمام داشتند. بيروني كه در جرجانيه خوارزم نزد ابونصر منصور تحصيل علم كرده بود مدتي نيز در گرگان تحت حمايت مادي و معنوي زياريان كه مرداويز سر دودمان آنان بود به تحقيق پرداخته بود و پس از آن تا پايان عمر در ايران خاوري آن زمان به پژوهش هاي علمي خود ادامه داد. بااينكه محمود غزنوي ميانه بسيار خوبي با بيروني نداشت و وسائل كافي براي تحقيق در اختيار او نبود ولي اين دانشمند لحظه اي از تلاش براي تكميل تحقيقات علمي خود دست نكشيد.
بيروني كه بر زبانهاي يوناني، هندي و عربي هم تسلط داشت كتب و رسالات متعدد كه شمار آنها را زائد بر 146 گزارش كرده اند نوشت كه جمع سطورشان بالغ بر 13هزار است. مهمترين آثار او عبارتند از: «تفهيم» در رياضيات و نجوم، «آثار باقيه» در تاريخ و جغرافيا، «قانون مسعودي» كه نوعي دائرة المعارف است و كتاب «هند» درباره اوضاع اين سرزمين از تاريخ و جغرافيا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعي آن. بيروني كتاب دائرةالمعارف خود را به نام سلطان مسعود غزنوي حاكم وقت كرد، ولي هديه او را كه سه بار شتر سكه نقره بود نپذيرفت و به او نوشت كه كتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشته است، نه پول.
بيروني معاصر پورسينا بود كه در اصفهان مي نشست و باهم مكاتبه و تبادل نظر فكري داشتند.  بيروني در جريان لشكركشي هاي محمود غزنوي به هند غربي (كه پاكستان امروز قسمتي از آن است) امكان يافت كه به آن سرزمين برود، زبان هندي فراگيرد و درباره اوضاع هند تحقيق كند كه محصول اين تحقيق، كتاب «هند» اوست.

۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

شناخت اساطیر ایران


کتاب حاضر نوشته جناب جان راسل هینلز، دین پژوه و اسطوره شناس معاصرمی باشد.این کتاب را استاد باجلان فرخی از پژوهشگران حوزه اسطوره شناسی و مردم شناسی، در سال 1383ترجمه و با افزودن دانسته ها و تحقیقات خود، کتابی ارزشمند و جامع را در خصوص اساطیر ایران ترجمه و تالیف و انتشارات اساطیر نیز آن را منتشر نمود و اکنون نیز چاپ سوم این کتاب توسط انتشارات اساطیر روانه بازار نشر گردیده است.
این کتاب شامل مباحثی چون کیش خدایان،قهرمانان ایزدی،اساطیر زرتشتی،زروان گرایی،اساطیر مانوی،اساطیر مزدکی،گاه شماری اسطوره ای-آیینی،جشن ها،پرندگان و حیوانات اسطوره ای و مباحث بسیار ارزشمندی درباره اساطیر ایرانی می باشد.
با توجه به نقش برجسته اسطوره ایرانی در دین زرتشتی،به نظر می رسد کتاب حاضر جدای از مباحث ارزشمندش در حوزه اسطوره پژوهی،منبع قابل توجهی برای شناخت دین زرتشتی باشد.

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

ببار باران

ببار بارن
که دلتنگم ... مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام ، که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد 

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم ، بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران 
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی ، یاس وحشی
کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوتۀ سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
تو هم تا خانۀ همسایه می باری
و تا من ...
میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران
که دلتنگم ...

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

سکوت دل

سکوت می کنم و عـشـق در دلـم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

اولتيماتوم تند شاپور دوم (ذوالاكتاف ) به امپراتوري روم

سوم دسامبر سال 359 ميلادي امپراتور روم، كنستاتينوس دوم اولتيماتوم شديد اللحني به اين شرح از شاپور دوم (ذوالاكتاف) شاه وقت ايران از دودمان ساسانيان دريافت كرد: « پس از تحيت ... ، آگاه باش كه طبق اسناد و مكتوب هاي موجود و نوشته هاي مورخان ، اراضي و سرزمين هاي آن سوي رود خانه استرومون Strymon (که در تراکیه = تراس جریان دارد و به دریای اژه می ریزد) تا مرز مقدونيه متعلق به ايران بوده است. آن امپراتور بايد آنجا را از نيروهاي مسلح خود تخليه كند تا ماموران ما بتوانند در آن مناطق به جمع كردن ماليات و تمشيت امور بپردازند. اگر فرستاده من، حامل اين يادداشت، دست خالي باز گردد؛ پس از پايان زمستان دستور خواهم داد كه ارتش اين سرزمين ها را با توسل به زور پس بگيرد .... (نامه با الفاظ مودبانه پايان مي يابد) ». این سند که در آرشیو امپراتوری روم به دست آمده در کتابهای تاریخ قرون قدیم مندرج است.شاپور دوم قبلا و در همين سال با شكست دادن نيروهاي رومي سوريه را متصرف شده بود و آماده پيشروي در متصرفات روم در آناتولي غربي بود.
 امپراتور روم كه در گير دشواري هاي داخلي و نافرماني بعضي از ژنرالهايش بود پاسخ نامه شاپور دوم را موكول به مشورت با سناي روم كرد. شاپور دوم منتظر نماند و در بهار سال 360 ميلادي دست به حمله زد و پس از تصرف «بزابده» به پيشروي خود ادامه داد. كنستانتينوس دست به گرد آوري نيرو زد كه بيمار شد و تب شديد وي را از پاي در آورد.جانشين او «ژوليان» كه در عين حال فلسفه دان و نويسنده بود براي جنگ با ايران نه تنها نيروهاي رومي را بسيج كرد بلكه به اجير كردن جنگجوي مزدور از قوم فرانك (ساكن شمال فرانسه ، در آن زمان سرزمين گل ) و قوم آلماني ( مردمي كه در مرز فرانسه و آلمان زندگي مي كردند ، مردم راين ــ فرانسويان به همين دليل همه ژرمن ها را آلماني و كشورشان را آلمان مي خوانند ) و قوم ايلري ( ساكن غرب يوگوسلاوي ــ كرواتهاي امروز ) دست زد و دوسال طول كشيد تا براي لشكركشي به شرق آماده شود .اعلاميه 17 ژوئن سال 362 ژوليان بر ضد مسيحيان هم يكي از دلايل تاخير حمله او به ايران شده بود. ژوليان در مسير لشكر كشي خود به سوي ايران يك گوساله سفيد هم قرباني معبد « زئوس » كرد تا اورا درجنگ ياري دهد.سرانجام اين حمله در 26 ژوئن سال 363 ميلادي با نيرويي كه از حيث شمار و آزمودگي بي نظير بود آغاز شد .شاپور دوم كه از كم و كيف اين نيرو آگاه بود تصميم گرفت به جاي سرحد ، در عمق خاك ايران با آن رو به رو شود . نيرو هاي انبوه ژوليان پس از اين كه به محل مورد نظر شاپور دوم كه فاصله اي زياد از تيسفون نداشت رسيدند خود را در محاصره واحدهاي ارتش ايران يافتند و در جنگي كه روي داد شكست خوردند و يك سوار پارسي ژوليان در حال فرار را با پرتاب زوبين شديدا مجروح كرد كه همان شب درگذشت .طبق قانون روم ، هماندم ژنرالهاي رومي « ژويان » را از ميان خود به عنوان امپراتور موقت انتخاب كردند و وي براي نجات بقيه نيروهاي رومي با شاپور دوم وارد مذاكره شد و با دادن همه مناطقي را شاپور خواهان آنها بود موافقت اورا به ترك مخاصمه به دست آورد و واحدهاي شكست خورده رومي را از آسيا بيرون برد.پاره اي از مورخان رومي نوشته اند كه شاپور دوم در اين جنگ از فيل جنگي استفاده كرده بود . جنگجويان مزدور فرانك و آلماني در بازگشت به اروپا از ميهندوستي و ايستادگي و انضباط سرباز ايراني داستانها تعريف كردند كه هنوز باقي مانده است .طبق اسناد موجود ، ژويان ازهمه دعاوي روميان در غرب قفقاز ، فلسطين ، سوريه و پنج منطقه در آناتولي صرف نظر كرد و 18 پايگاه مرزي را برچيد و پذيرفت كه پيروان آيين زرتشت در قلمرو روم آزادي مذهبي داشته باشند و از بازرگانان ايراني ماليات مضاعف گرفته نشود .
ژوليان پس از بازگشت به روم در جلسه ماه اكتبر سنا حضور يافت تا از عمل خود و امتيازهاي متعدد كه به ايران داده بود دفاع كند كه سناتور ها اورا « هو » كردند و ژوليان نتوانست اين تحقير را تحمل كند و از درخواست راي براي امپراتور شدنش صرف نظر و با گاز زغال خودكشي كرد.شاپور دوم كه از پيش از تولد ، شاه ايران شده بود و دوران سلطنتش بيش از عمرش بود قلمرو ايران را از مرزهاي چين تا مديترانه گسترش داد و اعراب را نيز مطيع خود ساخت .

نشانی

من نشانی از تو ندارم ، اما نشانی ام را برایت می نویسم :
در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار ، خیابان غربت را پیدا کن ، وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو، کلبۀ غریبی ام را پیدا کن ، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهایم مرا میابی .
در کلبه را باز کن ، به سراغ بغض خیس پنجره برو و حریر غمش را کنار بزن و آنچه را نوشتم بخوان :
همیشه در قلب منی

۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

کاش پنجره ات باز باشد

پاییز است و

هوا پر شده از دوستت دارم هایی


که به بادها سپرده ام ،


کاش پنجره ات باز باشد ...

دروغ


جنگ بلخ و نبوغ نظامي بهرام چوبين

28 نوامبر سال 588 ميلادي، ارتش ايران در جنگ با خاقان «شابه Shabeh» در بلخ از سلاح تازه اي که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در اين جنگ ژنرال بهرام مهران معروف به بهرام چوبين فرماندهي ارتش ايران را برعهده داشت که در تاريخ نظامي جهان از او به عنوان يک نابغه رزم نام برده اند. «هرمز چهارم» شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتي شنيد كه خاقان اقوام آلتائيک ـ اقوامي که در منطقه کوههاي آلتايي سکونت داشتند و اين کوهها درشمال غربي چين، شمال رود سيحون و جنوب غربي سيبري قرار دارند ـ وارد اراضي ايران در شمالشرقي خراسان (تاجيکستان و شمال افغانستان امروز) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس است ژنرالهاي ايران را به تشکيل جلسه اي در شهر تيسفون (مدائن نزديک بغداد) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خودرا به اخراج خاقان (خان بزرگ ـ خانِ خانان)از قلمرو ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرين اطلاعي که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ايران) رسيده، «خاقان شابه» داراي 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فيل جنگي است.ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبين را براي انجام اين کار خطير برگزيدند و او پذيرفت. بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفري ايران، 12 هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله (ميانسال) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهندوستي آنان قبلا به ثبوت رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختي بودند و در جنگ سواره و پياده تجربه داشتند. وي به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافي عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد. بهرام به جاي انتخاب راه معمولي، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه اي که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگر داشت هر دو روز يک بار سربازان را جمع مي کرد و براي آنان از اهميت وطندوستي و رسالتي که هر فرد در اين زمينه دارد سخن مي گفت و آنان را اميد ايرانيان مي خواند ـ مردماني که مي خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زيست کنند.خاقان زماني از اين لشکر کشي آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنيد كه بهرام با كمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامي مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت.بهرام به واحدهاي آتشبار (نفت اندازان) توصيه کرد که حمله را با پرتاب پيکانهاي شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرايش سپاهيان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظيم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تير چشم فيلها را هدف قرار دهند، و در اين جريان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظيم او متلاشي گرديد و پسر وي نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتي هاي تاريخ نظامي جهان است.بهرام چوبين در «ري» به دنيا آمده بود و از خانواده مهران بود .در دوران ساسانيان بهترين افسران ارتش امپراتوري ايران از فاميل مهران برخاسته بودند.بهرام که به علت بلندي قد و عضلاني بودن اندام به چوبين (مانند چوب) معروف شده بود در زماني که از سوي شاه ايران حاکم چارك شمال غربي بود (يك چهارم قلمرو ايران، از ري تا مرز شمالي گرجستان و داغستان کنوني شامل ارمنستان، آذربايگان و کردستان. در آن زمان، ايران به چهار ابراستان تقسيم شده بود كه هركدام را چارك نوشته اند) هنگام بازديد از محل فوران نفت خام در ناحيه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبي غربي درياي مازندران و آگاهي از قدرت اشتعال اين ماده، تصميم گرفت که از آن نوعي سلاح تعرضي ساخته شود و اين کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتي کوتاهتر از يک سال، پيکاني ساخته شد که بي شباهت به راکت هاي امروز نبود و اين پيکان حامل گوي دوکي شکل آغشته به نفت خام بود که از روي تخته اي که بر پشت قاطر قرارداشت با كشيدن زه پرتاب مي شد. طرز پرتاب آن بي شباهت به کمان نبود. دستگاه از يک زه (روده خشك شده) و چوب گز (نوعي درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار مي كردند و داراي يک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکيل مي دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گيري مي کرد و فرمانده اين آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پيکان) بود و مهمات رساني مي کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نيزه دار دفاع مي کردند. هنگامي که بهرام سرگرم پس راندن خاقانيان به آن سوي کوههاي پامير و سين کيانگ امروز بود، شنيد که در پايتخت، پسر شاه (خسرو پرويز) بر ضد پدرش کودتا کرده است که برق آسا خود را به تيسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرويز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعيين شاه بعدي زمام امور را به دست گرفت که پرويز فراري با دريافت کمک از امپراتور وقت روم به جنگ او آمد. قسمتي از ارتش ايران هم به پرويز پيوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سياست را بر ادامه برادرکشي و قتل ايراني به دست ايراني که امري ناپذيرفتني بود ترجيح داد و به خراسان بازگشت و تا پايان عمر در همانجا باقي ماند. به نوشته برخي از تاريخ نگاران، سامانيان که باعث احياء زبان فارسي و فرهنگ ايراني شدند از نسل بهرام چوبين هستند.

۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

قطرات سه گانه

مناظرۀ میان سه قطره ترجمۀ شعر «قطرات سه گانه» از «تریللو» شاعر ایتالیایی است که «یوسف اعتصام الملک» پدر پروین اعتصامی آن را ترجمه و در مجلۀ بهار چاپ کرده است . 
قطرات سه گانه
روزی هنگام سحرگاهان ، ربّ النّوع سپیده دم از نزدیکی گل سرخ شکفته ای می گذشت . سه قطره آب بر روی برگ گل مشاهده نمود که او را صدا کردند .
- چه می گویید ای قطرات درخشان ؟
- می خواهیم در میان ما حکم شوی .
- مطلب چیست ؟
- ما سه قطره ایم که هر یک از جایی آمده ایم ؛ می خواهیم بدانیم کدام بهتریم ؟
- اول تو خود را معرفی کن .
یکی از قطرات جنبشی کرد و گفت :
- من از ابر فرود آمده ام . من دختر دریا و نمایندۀ اقیانوس مواجم .
دومی گفت :
- من ژاله و پیشرو بامدادم . مرا مشّاطۀ صبح و زینت بخش ریاحین و ازهار می نامند .
- دخترک من ! تو کیستی ؟
- من چیزی نیستم . من از چشم دختری افتاده ام . نخستین بار تبسمی بودم ؛ مدتی دوستی نام داشتم ؛ اکنون اشک نامیده می شوم .
دو قطرۀ اوّلی از شنیدن این سخنان خندیدند اما ربّ النّوع ، قطرۀ سومی را به دست گرفت و گفت :
- هان ! به خود بازآیید و خودستایی ننمایید . این از شما پاکیزه تر و گران بهاتر است .
- اولی گفت : من دختر دریا هستم .
- دومی گفت : من دختر آسمانم .
- ربّ النّوع گفت : چنین است امّا این بخار لطیفی است که از قلب برخاسته و از مجرای دیده فرود آمده است . این بگفت و قطرۀ اشک را مکید و از نظر غایب گشت .

مصلحت نیست

من نگویم که بدرد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید

عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

خون دل بود نصیبم ، بسر تربت من
لاله افشان بطرب آمده می نوش کنید

بعد من سوگ مگیرید ، نیرزد بخدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش کنید

غیر غم دارو ندارم بجهان چیست مگر ؟
رشک کمتر بمن هستی بر دوش کنید

خط بطلان بسر نامه هستی بکشید
پاره این لوح سبک پایه مخدوش کنید

سخن سوختگان طرح جنون میریزد
عاقلان ، گفته عشاق فراموش کنید

معینی کرمانشاهی

آخرين جنگ اردشير بابکان با روميان

آخرين جنگ اَردِشیر پاپَگان یا اردشیر یکم یا اردشیر بابکان (در پارسی میانه: ‎Arđaxšēr-i Pāpagān‏) با امپراتوري روم (به نوشته مورخان اروپايي، جنگ «بارباليسوس») 26 نوامبر سال 240 ميلادي با پيروزي قاطع ايران به پايان رسيد. اين آخرين جنگ اردشير پاپكان با روميان بود كه سال بعد درگذشت. هشت سال پيش از آن (سال 232 ميلادي) جنگ شديدتري ميان اردشير و روميان (درترکيه امروز) روي داده بود که الکساندر سه وروس امپراتور وقت روم آن را فرماندهي مي کرد. سه وروس براي راه اندازي اين جنگ و قطع پيشروي ايرانيان در قلمرو غرب، در سال 231 ميلادي به آنتيوک (انتاکيه) آمده و در آنجا استقرار يافته بود. در اين جنگ 60 هزارنظامي رومي كشته، زخمي و يا اسير شده بودند. سه وروس پيش از آغاز جنگ، لژيونرهاي رومي را از سه جهت به سوي قلمرو ايران فرستاده بود که اردشير هر سه دسته را شکست داد. عمده تلفات مربوط به ستون جنوبي بود که به سوي تيسفون (پايتخت) پيش مي آمد . 
سه وروس که چنين ديد، تصميم گرفت که با اردشير راه ديپلماسي درپيش گيرد، و لذا درخواست ترک مخاصمه داد و باقيمانده نيروهاي رومي را به ساحل مديترانه بازگردانيد. اردشير پيشنهاد مذاکره را رد کرد و پيام داد که تا زماني که روميان از شرق مديترانه (خاورزمين) خارج نشوند مذاکره معنا نخواهد داشت. در اين هنگام سه وروس چون شنيد که ژرمن ها پس از شنيدن خبر شکست او از اردشير دست به شورش زده اند به اروپا بازگشت. تني چند از افسران رومي که از زمان عقب نشيني سه وروس از برابر اردشير، از او ناخرسند شده بودند در آلمان او را كشتند. در نبردي هم كه 28 سال پس از جنگ بارباليسوس (سال 260 ميلادي و در دوره پادشاهي شاپور يكم پسر اردشير ساساني) روي داد، والرين (والريانوس) امپراتور ديگر روم به اسارت ايران درآمد و تحقير شد. 
مورخان در اين كه «ناسيوناليسم ايراني» برنده اين جنگها بود متفق القولند. اين ناسيوناليسم كه در طول تاريخ چندين بار نيروي شگفت انگيز خود را آشگار ساخته است با روي كارآمدن دودمان ساسانيان بار ديگر به خودنمايي پرداخته بود. مومسنTh. Mommsen مورخ آلماني قرن نوزدهم مشروح جنگ هاي اردشير با روميان را به رشته تحرير درآورده است.اردشير در فاصله دو جنگ آخر خود با روميان (بين سالهاي 232 و 240 ميلدي) دست به يک رشته اصلاحات اداري، قضايي و نظامي زده بود كه طبقه بندي كارمندان دولت برحسب كارداني، صداقت، علاقه مندي بكار و دلسوزي براي كشور از جمله اين اصلاحات بود. وي فراهم ساختن وسائل و بودجه لازم براي سپاه ثابت  را در تقدم و اولويت قرار داده و براي احضار مردان جوان وطن به زير پرچم در زمان جنگ، ضابطه تنظيم كرد كه تا پايان دوران حكومت ساسانيان رعايت مي شد. 13 قرن بعد، شاه عباس صفوي هنگام ايجاد ارتش ملي ايران تا حدي زياد از همان مقررات اقتباس كرد. اردشير انتخاب قضات دادگاهها را برعهده روحانيون ارشد ايران (موبدان آيين زرتشت) گذارده بود ولي فرمانداران شهرها در صورت خروج قاضي از دايره انصاف و عدل و يا پس از دريافت اعتراض مردم و رسيدگي مي توانستند آنان را معلق كنند تا رئيس كشور تصميم نهايي را بگيرد. فرمانداران مكلف بودند بر ميزان توليدات كشاورزي، صنعتي و پرورش دام و به ويژه اسب نظارت كنند و مراكزي را كه توليد آنها رشد نداشته مورد مواخذه قرار دهند، رفع مشكل كنند و گزارش كار را به شخص اردشير بدهند. 

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

این که دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟

این که دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
این که از من دلخوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده‌ی دیدار می‌خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم، یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق، پرچمدار می‌خواهد مگر؟

با زبان بی‌زبانی بارها گفتی : برو!
من که دارم می‌روم! اصرار می‌خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می‌رود
خانه‌ی دیوانگان دیوار می‌خواهد مگر؟
مهدی مظاهری

بیستم نوامبر سالروز درگذشت لئو تولستوی

20 نوامبر سال 1910 "لئو نيکلايوويچ تولستوي Leo Nikolayevich Tolstoy" نويسنده شهير و انديشمند روسيه در 82 سالگي در گذشت. طبق تقويم ميلادي قديم تاريخ مرگ تولستوي هفتم و يا نهم نوامبر بود. تولستوی در سال 1828 در جنوب مسکو به دنیا آمد و پس از 82 سال زندگی در همان روستای محل تولدش ، چشم از جهان فروبست . در کودکي مادر و در نوجواني پدر خود را از دست داده بود. وي به دليل مخالف بودن با برنامه هاي تحصيلي تکراري و بعضا بي ارتباط، دانشگاه را در سال سوم، ناتمام رها کرد. تولستوي همه مراحل زندگي را طي کرد از جمله خدمت نظام وظيفه.
تولستوي معتقد به "کمال Perfection" بود و مي گفت فرد وقتي به کمال مي رسد که جسما و روحا و اخلاقا سالم باشد. وي اين سه عامل را عوامل شادي بخش زندگاني مي دانست. تولستوي مخصوصا بعد از ميانسالي، مخالف بهره برداري انسان از انسان شده بود که در روسيه بيش از نقاط ديگر رواج داشت. دوبار سرف هاي املاک خودش را آزاد کرد ولي آنان به دليل ناباوري آنجا را ترک نکردند. (روستايياني که با املاک خريد و فروش مي شدند و ضميمه املاک بودند سرف ناميده مي شدند) 
در زمينه نوشتن داستان عقيده داشت که داستان بايد به گونه اي نوشته شود که خواننده عشق به زندگي پيدا کند و رو به کمال بکذارد و عشق به زندگي يعني عشق به خود و جامعه.به باور تولستوي، نويسنده داستان بايد آنچه را که مي نويسند شخصا ديده و تجربه کرده باشد و به عبارت ديگر خود او آن را باور داشته باشد. داستان "آنا کارنينا" تجربه عشق خودش به سونيا بود که بعدا باهم ازدواج کردند.
تولستوي داستانها و نمايشنامه هاي متعدد نوشت از جمله: دوران بچگي، نوجواني، جواني، آناکارنينا، رستاخیز،جنگ و صلح، کوپن جعلي، پدر سرگيوس، آقا و نوکر، قزاقها و ....
نامه هشدار دهنده او به تزار نيکلاي دوم که در سال 1901 نوشته و ارسال شده و در موزه نگهداري مي شود سند بزرگي است که در آن اوضاع نابسامان روسها منعکس است. تولستوي در اين نامه به تزار هشدار داده بود که اگر آزادي ندهد و دموکراسي برقرار نکند و از شکاف پهناور مان فقير و غني نکاهد و نظام فئودالي را تعديل نکند جنگ داخلي اجتناب ناپذير خواهد بود و روسيه نابود خواهد شد. همين نامه بعدا باعث تعقيب قضايي او شد. او از جمله نویسندگان متعهدی است که تیره روزیهای جامعه اش را بررسی کرده و درباره آن ها اندیشیده است .

اعلان جنگ ايران به روم شرقي

دولت وقت ايران بيستم نوامبر سال 502 ميلادي (زمان پادشاهي قباد ساساني) به دولت روم شرقي (قسطنطنيه) اعلان جنگ داد. اين اعلان جنگ پس از سه اخطار پي در پي به دولت روم که اين دولت در رعايت تعهداتي که به موجب پيمان صلح سال 442 (منعقد شده ميان يزدگرد دوم و تئودور) سپرده بود تعلل كرده است صادر شده بود. در اخطاريه هاي كتبي سه گانه، دولت روم متهم شده بود كه تعمدا در صدد اجراي چند بند از پيمان بر نيامده و تاكيد شده بود كه ادامه تعلل رومي ها، پيش از آن تحمل پذير نخواهد بود. در پي اين اعلان جنگ، واحدهاي ارتش ايران چند منطقه از قلمرو روميان ازجمله شهر تئودوراپوليس را تصرف كردند كه آناستازيوس امپراتور تازه روم درخواست ترك مخاصمه كرد. پيمان صلح سال 442 ميلادي در پي تجاوز روميان به قلمرو ايران در قفقاز و شكست آنان در منطقه «دربند» از ارتش ايران امضاء شده بود. تئودور امپراتور وقت، معروف به تئودور بزرگ عذر آورده بود كه هدف نيروهاي رومي جلوگيري از ورود اقوام مهاجم از آسياي مركزي بود، نه تصرف «دربند» قفقاز متعلق به ايران. طبق قرارداد سال 442، دولت ايران پذيرفته بود كه در قبال دريافت پول از دولت قسطنطنيه، مانع از تعرض مهاجران آسياي مركزي به قلمرو روميان شود.

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

چشم به راه

دیشب به یاد روی تو چشمم به ماه بود
تا ماه بود یکسره کارم نگاه بود
دوشم در انتظار تو بگذشت و تا به صبح
گوشم به حلقه در و چشمم به راه بود
دور از تو همچو شمع سراپا بسوختم
وز دورعمر، حاصل من اشک و آه بود

انتشارات اساطیر سلجوقنامه را منتشر کرد

"سلجوقنامه" ،عنوان کتابی است تالیف ظهیرالدین نیشابوری به انضمام ذیل سلجوقنامه ابو حامد محمد بن ابراهیم با تصحیح میرزا اسمعیل افشار(حمید الملک) که انتشارات اساطیر آن را منتشر نموده است.
موضوع کتاب،همانطور که از نام آن پیداست،درباره تاریخ سلاجقه بزرگ و سلاجقه عراق تا جلوس طغرل بن ارسلان می باشد.این کتاب در بر گیرنده تاریخ آلب ارسلان بن چغربک،ذکر جلوس ملکشاه بن آلب ارسلان،ذکر جلوس بر کیارق بن ملکشاه،ذکر جلوس سلطان محمد بن ملکشاه،ذکر جلوس سنجر بن ملکشاه،ذکر جلوس سلطان محمود بن ملکشاه،ذکر جلوس طغرل بن محمد بن ملکشاه،جلوس ابوالفتح مسعود بن محمد بن ملکشاه،جلوس محمد بن محمود بن محمد بن ملکشاه،جلوس سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه،جلوس ارسلان بن طغرل بن محمد و جلوس طغرل بن ارسلان بن طغرل می باشد.ضمن این که ذیل ابو حامد محمد بن ابراهیم که شامل خاتمه ایام سلطنت سلطان طغرل می باشد نیز به این کتاب افزوده شده است.
سلاجقه یا آل سلجوق یا سلجوقیان،طایفه ای از ترکان غز بودند که پنج شعبه از آنها با عنوان های سلاجقه بزرگ،سلاجقه عراق،سلاجقه کرمان،سلاجقه روم و شام در خلال سال های 429 تا 590 هجری قمری در بلاد خراسان،عراق،کرمان،شام و قسمتی از روم فرمانروایی کرده اند.موسس دولت این طایفه در واقع همان سلاجقه بزرگ یا خراسان بودند که قلمرو اقتدار آنها در دوره فرمانروایی شان از کاشغر تا حلب وسعت داشت و عنوان سلطان مختص آنها بود.ظهور سلاجقه در تاریخ عالم و خصوصاَ تاریخ ایران تاثیر شگرفی داشت.ظهور آنان موجب سلطه اتابکان ترک بر اغلب سرزمین گردید که ثمره آن وحدت سیاسی در ایران بود.وسعت قلمرو و توسعه فتوحات سلاجقه در حوزه اسلام منجر به انتشار زبان فارسی در گوشه و کنار آسیای صغیر شد.سلاطین و وزرای این سلسله به تاسیس مدارس،خانقاه و مساجد اهتمام ورزیدند و مدارس نظامیه در عهد آنان توسط خواجه نظام الملک طوسی(او فاضل ترین فضلای آل سلجوق بود که مدت 30 سال وزارت کرد و از او کتابی با نام سیاست نامه به یادگار مانده است) در بلاد مختلف بنا شد.از جمله این مدارس،مدرسه نظامیه بغداد بود که شهرت و اعتبار بسیاری داشت.
درباره مولف کتاب،ظهیرالدین نیشابوری،شرح حالی موجود نمی باشد.تنها در "راوندی" مولف کتاب "راحه الصدور" وی را معلم سلطان طغرل و مسعود بوده و از این رو اثر وی از ابتدا کتابی معتبر و قابل استناد بوده،چرا که ظهیرالدین غالب وقایع زمان را به چشم مشاهده کرده.به همین دلیل است که راوندی در"راحه الصدور"،رشیدالدین فضل الله در "جامع التواریخ" و حاقظ ابرو در "زبده التواریخ" از این کتاب بهره فراوان برده اند.
در پایان شایان ذکر است که پیشتر دو کتاب با عناوین:راحه الصدور و آیهٌ الصدور نوشته محمد بن علی بن سلیمان راوندی و تاریخ سلاجقه نوشته محمود بن محمد آقسرایی،درباره سلجوقیان،توسط انتشارات اساطیر به چاپ رسیده است.

دلتنگ

دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است

روزي که سنگبنشته هاي ايران باستان خوانده شدند

کنده کاری های بیستون
16 نوامبر 1846 را روزي نوشته اند كه «سر هنري راولينسونSir Henry C. Rawlinson» موفق به خواندن خطوط ميخي سنگنبشته داريوش بزرگ در بيستون شد و آن را ترجمه كرد. اين سنگنبشته مربوط به سال 519 پيش از ميلاد (2 هزار و 528 سال پيش) است كه حدود جغرافيايي ايران در آن مشخص شده و «سند مالكيت ميهن ما» بشمار مي رود - تنها كشور جهان كه چنين سندي را دارد. راولينسون از دهه 1830 تلاش خود را براي خواندن كتيبه هاي (خط ميخي) ايران باستان آغاز كرده بود. وي كه بر زبان فارسي مسلط بود قبلا آتاشه نظامي انگلستان در ايران بود و مطالعه تاريخ ايرانيان وي را علاقه مند به تحقیق درباره ايران باستان و خواندن سنگنبشته های آن عهد كرده بود. پيش از او، Grotenfendگروتنفند آلماني دست به چنين تلاشي زده بود ولي موفق به خواندن كامل متون نشده بود و معناي برخي از كلمات را حدس زده بود.
یکی از سنگنبشته های بیستون
راولينسون متوجه شده بود كه كتيبه ها به سه خط نوشته شده اند و از متن ساده تر و كوتاهتر آغاز كرده بود. در اين متن، وي به كلماتي برخورد كرده بود كه در كتيبه هاي ميخي تخت جمشيد و نقاط ديگر ايران وجود داشت و حدس زده بود كه نام هاي خاص هستند و با يافتن حروف مشترك كلماتي چون داريوش، هيشتاسب (نام پدر داريوش)، آريامازس، خشايارشا، پارسو (واو مفتوح = پارسوا)، هخامنشي و ... موفق به خواندن سنگنبشه ها شد كه اوج تمدن، مديريت و دانش ايران باستان را به جهانيان بازتاب داد. آرزوي داريوش در يك كتيبه اش اين بوده است كه اهورامزدا (خداي بزرگ) ايران را از دروغ و خشكسالي بركناردارد که نشانه ناسيوناليست بودن اوست.  راولينسون كه سالها عمر خود را صرف كشف حروف و خواندن كتيبه هاي ايران باستان كرد در سال 1810 در Chadlingtonچادلينگتون انگلستان به دنيا آمده بود و در سال 1895 درگذشت.

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

انتشارات اساطیر خطوط برجسته داستانهای ایران قدیم را منتشر کرد

انتشارات اساطیر در سری مجموعه باز چاپ های خود کتاب"خطوط برجسته داستان های ایران قدیم"، تالیف شادروان استاد حسن پیرنیا(مشیرالدوله) را که در واقع تاریخ اساطیری ایران می باشد و در سال 1307 شمسی در مطبعهُ مجلس چاپ شده بود و این روزها بسیار نایاب بود، منتشر کرد.
این کتاب مشتمل بر چهار فصل است : فصل نخست خود مشتمل بر 5 قسمت است و روایات و داستان های قدیم درباره خلقت جهان،نخستین انسان (کیومرث) ،مشی ومشیان، سلسله پیشدادیان، سلسله کیانیان، اسکندر،اشکانیان و ساسانیان را دربرمیگیرد.فصل دوم مدارک داستان های قدیم است و در فصل سوم به سنجش داستان ها و مقایسه آنها با تاریخ پرداخته و مشتمل بر 5 قسمت است و از عهد بسیار قدیم تا منوچهر،از منوچهر تا کیقباد،از کیقباد تا گشتاسپ،از گشتاسپ تا فوت دارا و نظراتی راجع به خود داستان ها را در بر می گیر.و در نهایت فصل آخر کلیاتی راجع به قرون قبل از تاریخ از جمله ورود آریان های ایرانی به فلات ایران،مذهب،شکل حکومت،خانواده،طبقات،تمدن و اخلاق را بیان می دارد. مولف در این کتاب بر آن است تا اثبات نماید که داستان های مذکور که تاریخ روزگار نخستین ایران زمین می باشد صرفا افسانه و اسطوره نمی باشند و ریشه در حقایقی تاریخی و واقعی دارند.
درباره مولف: میرزا حسن خان مشیرادوله معروف به پیرنیا از رجال مشهور اواخر عهد قاجار و اوایل دوره پهلوی می باشد.او در مسکو به تحصیل در رشته حقوق پرداخت و در زمان وزارت خارجه پدرش(میرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به سفارت سن پطرز بورگ رفت.او در زمان محمد علی شاه به وزارت عدلیه و خارجه رسید و پس از فتح تهران نیز در کابینه سپهدار تنکابنی وزیر عدلیه بود و بعد تر به مقام ریاست وزرا نیز رسید.از جمله آثار وی مجموعه سه جلدی ایران باستان(تاریخ ایران پیش از اسلام تا پایان اشکانیان)، ایران قدیم(تاریخ مختصر ایران از ابتدا تا انقراض ساسانیان) می باشد.
شایان ذکر است کتاب "ایران قدیم" پیش تر توسط انتشارات اساطیر به چاپ رسیده است.

سراب

نزدیکی های آسمون یه شهر داریم یه شهر خوب
خورشید و باور می کنیم تو هر طلوع تو هر غروب
خبر خبر همسایه ها خبر خبر همشهری ها
خبر خبر چند تا دیون که دشمنن با پریا
آی پریا گول نخورین اینا سرابه دریا نیست
دیوا دلم داشته باشن جای دیگس با شما نیست
سیاهی ها و سایه ها تو کوچه پرسه میزنن
تو باور پنجره ها حرمت ماه و میشکنن
رودخونه رو تشنه و خشک ، چشمه رو آلوده میخوان
اونا که با دریا بدن دشمن جون پریان

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

ترجمه و انتشار متن کامل تاریخ هرودوت برای اولین بار توسط انتشارات اساطیر


مجموعه دو جلدی "تاریخ هرودوت" با ترجمه استاد مرتضی ثاقب فر توسط انتشارات اساطیر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این اثر در بر گیرنده حوادث ورویدادهای تاریخی ایران باستان در دوره امپراطوری هخامنشیان می باشد وبدون شک یکی از قدیمی ترین و ارزشمندترین منابع در حوزه ایران شناسی می باشد که پس از 150سال که از آشنایی ایران پژوهان با این متن کهن و مهم تاریخ ایران می گذشت و آرزوی ترجمه متن کامل آن خواست همه تاریخ پژوهان بود، برای نخستین بار بصورت کامل ترجمه و منتشر گردیده.
اساس ترجمه آنگونه که ناشر اشعار می دارد،ترجمه فرانسوی آندره بارگه از تاریخ هرودوت می باشد،هرچند که مترجم ضمن افزودن ادراکات و دانسته های خود،دو ترجمه انگلیسی و آلمانی تاریخ هرودوت را نیز به عنوان منابع ثانوی مورد مطالعه و استفاده قرار داده . ترجمه و انتشار این اثر در حدود 8سال زیر نظر استاد کامران فانی به طول انجامیده که بیانگر وسواس و دقت مترجم و ناشر می باشد و بدین منظور ترجمه فارسی استاد ثاقب فر مجدداً از سوی مازیار جمالی مهر،مدیر بخش دانشنامه دایرة المعارف بزرگ اسلامی و محمود بهفروزی از مترجمان نام آشنا مورد بازبینی و با متن اصلی مطابقت داده شده و اثری کم نظیر در حوزه ایران شناسی را به ایران پژوهان عرضه کرده .
و اما درباره هرودوت و کتاب او:هرودوت مورخ شهیر یونانی است که او را پدر مورخین مینامند .کتاب او که در واقع اولین اقدام جامع در نقل تاریخ غیر دینی است،آغاز تاریخ نویسی غرب میباشد .او سفرهای بسیاری در سرزمین های مشرق زمین انجام داده ولی هدف اصلی او در این اثر نقل جنگ هایی بوده که از زمان تشکیل مملکت ایران تا زمان خشایارشا بین ایران و یونان واقع شده

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

شهرام ناظری با امیرکبیر آمد


آلبوم جدید استاد شهرام ناظری به نام « امیرکبیر» با آهنگسازی و سرپرستی پژمان طاهری منتشر شد . این آلبوم دارای دو لوح فشرده به نام های «شب های پاییزی» و «امیرکبیر» و شامل قطعه های اجرا شده در کنسرت سال 1389 در شهر گرگان است .
لوح شماره یک که به نام «شب های پاییزی» نامگذاری شده شامل پنج قطعه صوتی و یک قطعه تصویری و لوح شماره دو نیز که به نام «امیرکبیر» منتشر شده از هفت قطعه صوتی و یک قطعه تصویری تشکیل شده است .
«شب از شب های پاییزی ست» سروده مهدی اخوان ثالث ، «ریشه در خاک» سروده فریدون مشیری ، «امیرکبیر» سروده فریدون مشیری ، «گریه کن» سروده عارف قزوینی و «ای عاشقان» سروده هوشنگ ابتهاج قطعات این آلبوم هستند . 

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

حکم لازم : دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم

بار آخر من ورق را با دلم بُر می زنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل !
با دلت ، دل حکم کن !
حکم دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ...
دل که روی دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکم عشق بازی می کنیم
این دل من ، رو بکن حالا دلت را ! دل نداری ؟ بُر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم

پیله ابریشم

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد . ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد . آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد . پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند .
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند ، اما نه تنها چنین نشد و برعکس ، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند . آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرارداده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد .
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم . نیاز داریم که خودمان سعی و کوشش کنیم تا به خواسته مان برسیم . اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛ به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم .

سالروز گشايش آبراه درياي سرخ به رود نيل كه به تصميم داريوش بزرگ ساخته شد


دهم نوامبر سال 518 پيش از ميلاد كار ساختن آبراه ميان درياي سرخ و رودنيل به منظور عبور كشتي هاي ايران از خليج فارس به مديترانه تكميل شد. این روز پس از محاسبات تقویمی به دست آمده است .
سنگنبشته هاي به دست آمده در طول این آبراه نشان مي دهد كه پس از اتمام كار هر قسمت از اين آبراه، جزئيات كار بر سنگ حك و در محل نصب مي شد كه مشروح آن دركتاب «تاريك و روشن هاي مصر باستان» تاليف مصرشناس آلماني «كارول ميسليويك» آمده است که اين کتاب توسط ديويد لورتن به انگليسي ترجمه شده و دانشكاه «كرنل» آمريكا آن رامنتشر ساخته است.
به نوشته «ديودوروس سيكولوس»، اين آبراه به تصميم داريوش بزرگ و عمدتا با هدف نظامي ساخته شده بود، که باستانشناسان و مورخان متفق القول؛ آن را از كارهاي بزرگ بشر در قرون قديم اعلام داشته اند. داریوش بزرگ پس از تکمیل آبراه شخصا از آن بازدید کرد و ضمن دیدار از گور پادشاهان مصر و نوشته ها و بناهای آنان دستور جمع آوری تاریخ مصر را در یک مجموعه داد که باقی مانده است. خشايارشا نيز چنين آبراهي را در يونان ساخت كه با حفاري هاي دهه گذشته به دست آمده است.
مصر بسال 525 پيش از ميلادتوسط كامبوزيا (كمبوجيا، کمبوجیه، كامبيز) پسر و جانشين كوروش بزرگ تصرف شد و تا سال 404 پيش ازميلاد (به مدت 121 سال) يك ساتراپي (ايالت) ايران بود.

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

ناگهان چقدر زود دير مي‌شود


حرف‌هاي ما هنوز ناتمام
 تا نگاه مي‌كني وقت رفتن است
باز هم همان حكايت هميشگي !
پيش از آنكه باخبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگزير مي‌شود
آي ...
اي دريغ و حسرت هميشگي !
ناگهان چقدر زود دير مي‌شود !

زنده یاد قیصر امین پور

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

هفتم آبان روز جهانی کوروش بزرگ

هفتم آبان یا بيست و نهم اكتبر روز جهاني كوروش (Cyrus Day) نام گذاري شده است كه از ديرباز پارسيان، يهوديان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترك المنافع آن را گرامي داشته و رعايت مي كنند.
اين روز به مناسبت تكميل تصرف امپراتوري بابل به دست ارتش پارسیان (29 اكتبر سال 539 پيش از ميلاد) و پايان دوران ستمگري در دنياي باستان برقرار شده است. دو هزار و 550 سال پيش در همين ماه اعلاميه تاريخي كوروش بزرگ در تعريف حقوق افراد و ملل و چگونگي تامين آن انتشار يافت كه پایه و نخستين سنگ بناي يك دولت مشترك المنافع جهاني و هر سازمان بين المللي به شمار مي آيد و «منشور کوروش» نامیده می شود .

آهنگ جدید و زیبای یاس به نام از چی بگم


یاس این آهنگ را برای بچه های مدرسه شهید رحیمی روستای درودزن استان فارس خوانده که در آتش سوزی پنج سال پیش این مدرسه به طرز دلخراشی سوختند.
دانلود آهنگ

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

سروش شباهنگ

استاد حمید ایزدپناه
استاد حمید ایزدپناه نویسنده ، ادیب ، پژوهشگر و شاعر لرستانی (متخلص به صفا) روز 27 آبان ماه سال هزار و سیصد و دوازده در شهر خرم آباد به دنیا آمد و هم اکنون ساکن شهر پاریس کشور فرانسه می باشند . در زیر یکی از اشعار زیبای ایشان به نام سروش شباهنگ را قرار داده ام . با سپاس از استاد که این شعر زیبا را برای من ارسال کردند .



ای بهترین بهانه و ای خوشترین گمان
ای آفرین هستی و ای مژده رمان

ای در نگاه ما،همه امید و انتظار
وای در پرند خاطرها، کرده آشیان

بگذار تا به بزم نگاه تو بنگریم
تا در شکوه چشم تو یابم ز خود نشان

بگذار، سر به سایه سرو تو وانهم
تا بشنوی حکایت دلهای بیدلان

ما را خبر ز خویش نبودی اگر نبود
آن نغمه و نوید و نواهای دلستان

بانگی کن ای سروش شباهنگ رازها
تا با خبر ز راه بگردند شبروان

گرچه فریب چشم توام میبرد ز راه
ما را خوش آن فریب فریبای ره نشان

مهری نشسته بر دلم ای ابر زلف یار
نقشی یگانه زن، که شود ماه من عیان

مستانه رو «صفا» که دل بی شکیب را 
مستی خوشست و نغمه، به شبهای عاشقان
تیرماه 1390 - پاریس

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

آهنگ جدید و زیبای سعید شهروز به نام یه ماجرای دیگه

دروغ میگی عاشقتم دلت یه جای دیگست
كنار ردپای تو یه ردپای دیگست

از اولش میترسیدم یه روز بیاد ببینم
كه روی عرشه ی دلت یه ناخدای دیگست

چرا من عاشقت شدم چرا تو دل ندادی
تو عشق ناتموم ما پر از چرای دیگست

فریب چشمای تو رو خورده بودم از اول
نمیدونستم آخرش یه ماجرای دیگست

از اول عاشق نبودی چشات به من دروغ گفت
هر وقت میای روی لبات یه ناسزای دیگست

بذار بسوزم تو خودم نمك نریز به زخمم
مقصد بعدی دلم یه ناكجای دیگست

نیروی عشق

عظیم شهرام
عظیم شهرام در سال هزار و سیصد و هشت خورشیدی در شهر بروجرد متولد شد و هم اکنون ساکن آمریکاست . او در سخنوری و شاعری تبحر خاصی دارد . در زیر یکی از اشعار زیبای ایشان به نام نیروی عشق را مشاهده می کنید . سپاس از استاد عظیم شهرام که این شعر زیبا را برای من فرستادند .


قهر اگر بی حد کنی ، من بردباری می کنم
ناز گر افزون کنی ، من نازداری می کنم

گر شوی آزرده از غم های این گردون دون
پا بپایت نازنینا ، غمگساری می کنم

ار نبویم یک شب عطر گردن و موی تو را
خسته دل آزرده جان تا صبح زاری می کنم

در نمازم با تو در محراب عشق و زندگی
زین عبادت اشک شوق از دیده جاری می کنم

می رسانم بر فلک فریاد شوق خویش را 
زین همه عشقی که من با طرفه یاری می کنم

نیستی لیلا ولی بهتر ز لیلائی که من
بهر دیدارت چو مجنون بی قراری می کنم

خانه ام میخانه باشد ساقی بزمم تویی
از نگاهت جرعه جرعه میگساری می کنم

مست مستم نی ز باده بلکه از صهبای عشق 
نازم این مستی که من در هوشیاری می کنم

گرچه درویشم ولی با تکیه بر نیروی عشق 
در سرایم همچو شاهان شهریاری می کنم

پادشه در خانه ی خویشم ولی در ملک جان
با کلاه بی نیازی تاجداری می کنم

در میان بحر پر از جزر و مد زندگی
بهر بگذشتن ز طوفان پایداری می کنم

گرچه شهرامم ولی رام نگاری دلکشم
زندگی را سر چنین با گلعذاری می کنم

عظیم شهرام - اردیبهشت  1388

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

آهنگ جدید و زیبای مهدی یراحی به نام امشبم گذشت

امشبم گذشت من ندیدمت
چشم به راهتم تا رسیدنت
امشبم گذشت حال من بده
دل بریدن و یاد من نده
دنبالت میام با یه چتر خیس
رد پای تو روی جاده نیست
از کدوم مسیر رد شدی گلم ؟
بی تو هر نفس غصه میخورم
تو که راحتی من ازت جدام
همه چیزمی چی ازت بخوام
چی شده بگو دلخوری ازم
از تو بگذرم حرفشم نزن


۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

سان و رژه به مناسبت پيروزي نظامي ايران بر رومیان

14 اكتبر سال 579 ميلادي جاركش ها در خيابانهاي تيسفون (مدائن = سلمان پاک ــ 36 کیلومتری جنوب بغداد) پايتخت آن زمان ايران به راه افتادند تا خبر پيروزي سپاه اعزامي ايران بر رومي ها در سوريه و بازپس گرفتن اين سرزمين را به آگاهي مردم برسانند و بگويند كه خودرا براي مراسم سان و رژه و جشن نظامي كه پس از ورود اسيران رومي و پرچمهاي گرفته شده از ايشان به تيسفون برگزار خواهد شد آماده كنند. 
در اين جنگ كه پنجم اكتبر (طبق اسناد قسطنطنيه، ششم اكتبر؛ زيرا 6 اكتبر كار شمارش اسيران و زخمي ها پايان يافته بود) به پيروزي ايران انجاميد 20 هزار نظامی رومي اسير و 27 هزار تن ديگر كشته شده بودند. سپاه اعزامي ايران به اين جنگ مركب از 40 هزار سوار و يكصد هزار پياده بود. 11 هزاران تن از این سواران زرهپوش (دارای جوشن) بودند. خسروانوشيروان شاه وقت ايران 26 اكتبر، سه هفته بعد از اين پيروزي پس از 48 سال حكومت درگذشت. اصلاحات اداری ـ قضایی او درجهان الگو شده و از «تاریخ» لقب «دادگر» گرفته است بویژه بخاطر رسیدگی مستقیم او به نامه ها و شکایات اتباع . 

۱۳۹۰ مهر ۲۱, پنجشنبه

سالروز اعلام تاسيس امپراتوری ايران و صدور نخستين منشور حقوق بشر از سوي كوروش بزرگ

سيزدهم اكتبرسال 539 پيش از ميلاد، كوروش بزرگ بنيانگذار كشور ايران و نخستين شاه سراسري آن، بابل (بابيلونBabylon) را متصرف شد كه دولت آن از زمان نبوكدنزر دومNebuchadnezzar (بخت النصر) راه ستمگري نسبت به مردم خود و ملل ديگر در پيش گرفته بود. 13 اكتبر را «پروفسور بليك» به استناد كتب ديني در دايره المعارف كليساي مسيح درج كرده است و آن را كاملا دقيق مي داند. تصرف قلمرو امپراتوري بابل به دست ارتش ايران 29 اکتبر همين سال (16 روز بعد) تکميل شد و در همين روز (29 اكتبر 539 پيش از ميلاد) اعلاميه تاريخي کوروش كه از آن به عنوان نخستين «منشور ملل و حقوق انسان» نام برده مي شود و سفالنبشته اش معروف به استوانه کوروش (عكس بالا) موجود است صادر شد. مورخان اروپايي برپايه محاسبات تقويم نگاران اين قاره، 12 اکتبر 539 پيش از ميلاد را روزي نوشته اند که کوروش وارد شهر بابل پايتخت يک امپراتوري به همين نام شده بود که قلمرو آن تا مديترانه (لبنان امروز) امتداد داشت (یک روز پیش از تاریخی که پروفسور بلیک به دست داده است). این مورخان روزی را که اعلامیه کوروش صادر شده است، سالروز ایجاد امپراتوری مشترک المنافع ایران (امپراتوری پارسیان) ذکر کرده اند که در اکتبر 1971 مراسم سالروز باشکوه ایجاد دولت واحد و نیز امپراتوری مشترک المنافع ایران به مدت چهار روز (12 تا 16 اکتبر) در پاسارگاد و تخت جمشید برگزار شد و بسیاری از سران کشورها درآن شرکت کردند. به نظر این مورخان، ساختار کنفدراسیون کانادا مشابهت زیاد به جامعه مشترک المنافع کوروش دارد. داریوش بزرگ جامعه مشترک المنافع کوروش را یکپارچه و تبدیل به یک دولت نیرومند مرکزی کرد. امپراتوری پارسیان از زمان ایجاد آن تا پیروزی اسکندر مقدونی، تنها ابرقدرت جهان و از آن پس تا نیمه قرن هفتم (سلطه عرب) یکی از دو ابر قدرت بر سطح کره زمین بود.
يکانهاي ارتش کوروش پس از محاصره نسبتا طولاني بابل و انحراف مسير رود فرات، از محل مجراي خروجي اين رود از شهر، وارد آنجا شده بودند زيرا باروي شهر (ديوارهاي آن) بسيار قطور و غير قابل رخنه بود. بابل شهري در جنوب عراق امروز (تقريبا 90 کيلومتري جنوب بغداد امروز) و پايتخت دولتي بود كه قلمرو آن تا مديترانه از جمله فلسطين امروز (جودا Judah) امتداد داشت. شهر بابل بارويي بسيار مستحكم داشت و طبق برخي نوشته ها محاصره شهر توسط ارتش ايران، 16 روز طول كشيده بود.  
تصرف بابل در بيستمين سال ايجاد دولت واحد (مركزي) ايران (در سال 559 پيش از ميلاد که مبدا تاريخ نيز قرار گرفته بود) صورت گرفت. کوروش در روز ورود به بابل ايجاد امپراتوري ايرانيان مركب از مناطق مسكوني سه طايفه پارس و ماد و پارت (ايران واحد) و سرزمين هاي متصرفي (در طول 20 سال پس از تاسيس دولت مرکزي ايران) را که قبلا دولتهايشان دشمنانشان ايرانيان بودند و صدمه مي زدند اعلام داشت. سه طايفه ايراني از قبيله بزرگ آرين ها (آريايي ها) بوده كه به فلات ايران مهاجرت كرده بودند و براي خود دولتهاي محلي تشكيل داده بودند. پدر كوروش از پارسها و مادرش از مادها بود. به اين ترتيب 12 و يا 13 اکتبر سال 539 پيش از ميلاد را سالروز اعلام تصميم کوروش به تاسيس امپراتوري پارسيان مي دانند. (دولت واحد ايران مرکب از مناطق محل سکونت سه طايفه آرين 20 سال قبل از اين و در سال 559 ژيش از ميلاد بوجود آمده بود).
بايد توجه داشت كه آرين ها تنها گروه انساني بودند كه در عهد باستان، به صورت ساير ملل معاصر خود، بت پرست نبودند و از يك مدنيت پيشرفته برخوردار بودند و نسبت به يكديگر مهر و محبت فراوان داشتند و رعايت قانون و اخلاق از خصوصيات بارز آنان بود.
مضمون چند اصل از منشور 29 اكتبر كوروش بزرگ از اين قرار است :
مردم در رعايت آداب، رسوم و مذهب خود آزادند و قوانين محلي به همان صورت سابق اجرا خواهند شد. استقلال داخلي سرزمين ها محترم و محفوظ خواهد بود. تنها تغييري كه به وجود خواهد آمد اين است كه مناطق كه قبلا كشورهاي كوچك و ضعيفي بودند و هميشه دغدغه تعرض ديگران و زورگويي حاكمان خود را داشتند از اين پس بخشي از يك امپراتوري بزرگ مشترك المنافع (اتحاديه ملل) خواهند بود كه ضامن صلح، ثبات و آرامش آنها است كه در سايه آن هرگونه پيشرفت، به ويژه تجارت ميسر و «حكومت قانون» تضمين خواهد بود و خودسري مشاهده نخواهد شد. اسيران جنگي پس از اتمام جنگ بايد آزاد و به موطن خود بازگردانده شوند و فروش آنان و مصادره اموال اكيدا ممنوع خواهد بود. شهربان (ساتراپ) هر منطقه مسئول جان، مال و حيثيت هر يك از اتباع در آن منطقه است .
مضمون آن قسمت از منشور كوروش كه در آن اختصاصا مردم بابل مورد خطاب قرار گرفته اند به اين شرح است: بابليان نبايد نگران باشند، احدي به اسارت گرفته نمي شود، اموال كسي مصادره نخواهد شد مگر پس از رسيدگي كامل به جرمي كه مرتكب شده و پس از تاييد شخص او (كوروش)، سربازان فاتح حق خريد بدون پرداخت عوض و نيز چشمداشتي به مال ديگران نخواهند داشت و بدرفتاري نخواهند كرد و اگر تخلفي ديده شود شخصا رسيدگي خواهد كرد .
كوروش سپس اسيران بني اسرائيل را كه پاره اي از آنان از سال 586 پيش ازميلاد در بابل بازداشت بودند آزاد كرد و به هزينه ايران به وطن خود باز گردانيد و هزينه تجديد بناي مساكنشان را از خزانه دولت ايران پرداخت كرد. وي همچنين دستور داد بنادر صور و صيدا در فنيقيه (لبنان امروز) كه توسط بابلي ها ويران شده بودند با هزينه ايران باز سازي شوند. نبوكدنزر دوم امپراتور بابل در حمله سال 586 ميلادي به مناطق ساحلي مديترانه خرابي هاي فراوان به بار آورده بود و اسراييلي هايي را كه در برابر او مقاومت كرده بودند به بابل منتقل و به عنوان اسير در اين شهر بازداشت كرده بود.
كوروش از بابل به فرعون مصر كه قدرت بزرگي در جهان آن روز بود پيام فرستاد كه اگر بر ضد ايران توطئه نكند و در صدد تعرض بر نيايد اطمينان داشته باشد كه سرزمين او مورد حمله ارتش ايران قرار نخواهد گرفت. كوروش اين پيام را پس از آن فرستاد كه شنيد فرعون نگران حمله ارتش ايران است و به اين ترتيب از او رفع نگراني کرد.
كوروش هنوز در بابل بود که اعلام داشت که از آن پس شهرهاي همدان، شوش و بابل پايتخت نوبتي ايران خواهند بود تا تبعيضي ميان شهرها نباشد. از نظر او همه شهرهاي ايران هم ارز خواهندبود، ولي پس از مرگ، مايل است او را در «پاسارگاد» دفن كنند و در هر جا كه بميرد كالبدش بايد به پاسارگاد پارس منتقل شود. «تاريخ» نشان داد كه اين وصيت دقيقا به اجرا در آمد و آرامگاه او ــ مردي كه مورد احترام جهانيان است و در کتب ديني از او به نيکي ياد شده است ــ در پاسارگاد قرار دارد و گذشت زمان هنوز به آن گزند وارد نساخته است. به اين ترتيب، مهرماه (اکتبر) براي ايرانيان ميهندوست به اين مناسبت ها هم ماهي بزرگ است.