استاد حمید ایزدپناه |
ای بهترین بهانه و ای خوشترین گمان
ای آفرین هستی و ای مژده رمان
ای در نگاه ما،همه امید و انتظار
وای در پرند خاطرها، کرده آشیان
بگذار تا به بزم نگاه تو بنگریم
تا در شکوه چشم تو یابم ز خود نشان
بگذار، سر به سایه سرو تو وانهم
تا بشنوی حکایت دلهای بیدلان
ما را خبر ز خویش نبودی اگر نبود
آن نغمه و نوید و نواهای دلستان
بانگی کن ای سروش شباهنگ رازها
تا با خبر ز راه بگردند شبروان
گرچه فریب چشم توام میبرد ز راه
ما را خوش آن فریب فریبای ره نشان
مهری نشسته بر دلم ای ابر زلف یار
نقشی یگانه زن، که شود ماه من عیان
مستانه رو «صفا» که دل بی شکیب را
مستی خوشست و نغمه، به شبهای عاشقان
تیرماه 1390 - پاریس