فصل پاییز که شد
قسمتی از روح من پرواز کرد
شاپرک هم ناز کرد
باز در اندوه بارانی
خودم را شسته ام
حرف های بی محابا گفته ام
قسمتی از روح من پرواز کرد
شاپرک هم ناز کرد
باز در اندوه بارانی
خودم را شسته ام
حرف های بی محابا گفته ام
فصل پاییز که شد
انتقام از من نگیر ای روزگار
من خودم از زهر هجرش پر نصیب
از فراق یار گشتم بی شکیب
با سکوت و گریه های انتظار
فصل پاییز که شد
او که نقاش ازل بوده و هست
رنگ زردی به درختم بخشید
باد سردی به حیاطم پیچید
بوی باران به اتاقم آمیخت
و اناری خندید
فریبا شش بلوکی