دوم دسامبر سال 931 ميلادي (آذرماه 310 هجري خورشيدي) مرداويز زياري حكمران و رهبر مردم مازندران، گرگان، گيلان و ري كه «تاريخ» از او به عنوان يك ايراندوست بزرگ انقلابي، يك رنسانسير و از بانيان تجديد استقلال و حاكميت ايران نام مي برد پس از بيرون راندن عوامل و نظاميان خليفه عباسي از كاشان، همدان و ديگر شهرهاي مركزي ايران و درهم كوبيدن آنان درنبردي در 49 كيلومتري اصفهان وارد اين شهر شد و آن را پايتخت همه ايران اعلام كرد. در همين روز مرداويز در اجتماع مردم اصفهان كه براي ابراز احساسات نسبت به او گرد آمده بودند خطاب به آنان مطالب مهمي بيان داشت كه مضمون آن از اين قرار است:
«من و يارانم كه به خاطر گرامي ميهن، شمشير برگرفته و جان بر كف نهاده ايم در روز تولد نور و گرمي (روز آتش؛ روز نهم از ماه نهم سال ايراني ــ 9 آذر) كه روز خوش يمني براي ايرانيان بوده است در نزديكي اصفهان سپاهيان وفادار به خليفه را بشكستيم و از ايران گريزانديم. من از ديلمان برخاسته ام ــ از ميان مردمي شكست ناپذير. هيچكس به خاطر كارهاي غير ميهني كه تا به امروز كرده است؛ بازخواست و مجازات نخواهد شد. ولي از امروز مجازات خيانت به ميهن و همكاري با بيگانه؛ مرگ است. مي خواهم كه ازاين پس جز به پارسي سخن نگوييد و همه آيين ها و جشن هاي گذشته را كه ميراث فرهنگي مان و بازمانده از نياكان مان هستند به همان صورت و با رعايت اصالت هر چه تمامتر برگزار كنيد، ترس و دروغ را از خود دور سازيد كه مايه همه بدبختي ها هستند. «گفتار نيك ــ كردار نيك ــ پندار نيك» يك اندرز نياكان مان است كه تمدن و بزرگي خود را بر پايه آن استوار داشته بودند و هرگاه كه از چارچوب آن خارج شدند آسيب ديدند. از رعايت اين اندرزها كسي آسيب نخواهد ديد. من همين امسال ــ 58 روز ديگر ــ در همينجا جشن سده را بر پا مي دارم تا يادآور سه آموزشي باشد كه ذكر كردم». در اين اجتماع، ياران و پيروان مرداويز ازجمله برادران بويه حضور داشتند كه پس از مرگ مرداويز سراسر ايران را آزاد و بغداد را هم تصرف و خليفه را دست نشانده خود كردند.
مرداويز جاه طلب نبود. او «ايران» را مي خواست و به آن عشق مي ورزيد، نه خودش را و دليلش شريك كردن نصر ساماني ديگر ناسيوناليست ايراني در رهبري مناطق شمال خاوري ايران (خراسان بزرگتر ازجمله منطقه «فرارود») بود؛ زيرا هر دو داراي يك هدف بودند و آن آزادي و بزرگي ايران بود.
مرداويز جاه طلب نبود. او «ايران» را مي خواست و به آن عشق مي ورزيد، نه خودش را و دليلش شريك كردن نصر ساماني ديگر ناسيوناليست ايراني در رهبري مناطق شمال خاوري ايران (خراسان بزرگتر ازجمله منطقه «فرارود») بود؛ زيرا هر دو داراي يك هدف بودند و آن آزادي و بزرگي ايران بود.