قطعۀ زیر اثر فرانسوا کوپه (1842-1908 م.) شاعر و درام نویس فرانسوی است . این قطعۀ کوتاه دربارۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی و نشان دهندۀ شهرت جهانی اوست که شاعران و نویسندگان دیگر را وادار به تحسین و ستایش کرده است .
فردوسی
تیمور لنگ ، فاتح ایران و هند ، گاه سوار بر اسبی که لگامی زرین داشت - سرگرم اندیشه های دور و دراز خود - از میدان جنگ به گورستان می رفت و از اسب پیاده میشد و تنها در میان قبرها به گردش می پرداخت و هرگاه بر مزار یکی از نیاکان خود یا شاعری بزرگ ، سرداری دلاور و دانشمندی نامدار می گذشت ، سر فرود می آورد و مزار او را می بوسید .
تیمور ، پس از آن که شهر توس را گشود ، فرمان داد که از کشتار مردم آن دست بردارند؛زیرا فردوسی ، شاعر ایرانی،روزگار خود را در آن به سر برده بود . آنگاه تیمور بر سر مزار او شتافت و چون جذبه ای اسرارآمیز او را به سوی فردوسی می کشید ، خواست که قبرش را بگشایند : « مزار شاعر غرق در گل بود »
تیمور در اندیشه شد که پس از مرگ مزار کشورگشایی چون او چگونه خواهدبود . پس ؛ از راه قره قورم به سوی تاتار - آنجا که نیای بزرگش ، چنگیز ، در معبدی آهنین آرمیده است - روی آورد .
در برابر زایر نامدار که زانو بر زمین زده و سر فرود آورده بود ، سنگ بزرگی را که بر گور فاتح چین نهاده بودند ، برداشتند . ولی تیمور ناگهان بر خود لرزید و روی بگردانید : « گور ستمگر غرق در خون بود » .