۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه
فردوسی
قطعۀ زیر اثر فرانسوا کوپه (1842-1908 م.) شاعر و درام نویس فرانسوی است . این قطعۀ کوتاه دربارۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی و نشان دهندۀ شهرت جهانی اوست که شاعران و نویسندگان دیگر را وادار به تحسین و ستایش کرده است .
فردوسی
تیمور لنگ ، فاتح ایران و هند ، گاه سوار بر اسبی که لگامی زرین داشت - سرگرم اندیشه های دور و دراز خود - از میدان جنگ به گورستان می رفت و از اسب پیاده میشد و تنها در میان قبرها به گردش می پرداخت و هرگاه بر مزار یکی از نیاکان خود یا شاعری بزرگ ، سرداری دلاور و دانشمندی نامدار می گذشت ، سر فرود می آورد و مزار او را می بوسید .
تیمور ، پس از آن که شهر توس را گشود ، فرمان داد که از کشتار مردم آن دست بردارند؛زیرا فردوسی ، شاعر ایرانی،روزگار خود را در آن به سر برده بود . آنگاه تیمور بر سر مزار او شتافت و چون جذبه ای اسرارآمیز او را به سوی فردوسی می کشید ، خواست که قبرش را بگشایند : « مزار شاعر غرق در گل بود »
تیمور در اندیشه شد که پس از مرگ مزار کشورگشایی چون او چگونه خواهدبود . پس ؛ از راه قره قورم به سوی تاتار - آنجا که نیای بزرگش ، چنگیز ، در معبدی آهنین آرمیده است - روی آورد .
در برابر زایر نامدار که زانو بر زمین زده و سر فرود آورده بود ، سنگ بزرگی را که بر گور فاتح چین نهاده بودند ، برداشتند . ولی تیمور ناگهان بر خود لرزید و روی بگردانید : « گور ستمگر غرق در خون بود » .
۱۳۹۱ تیر ۲۰, سهشنبه
رضا صادقی ، بابک جهانبخش - من و بارون
سراغی از ما نگیری، نپرسی که چه حالیم،
عیبی نداره میدونم، باعث این جداییم،
رفتم شاید که رفتنم، فکرتو کمتر بکنه،
نبودنم کنار تو، حالتو بهتر بکنه،
لج کردم با خودم آخه، حست به من عالی نبود،
احساس من فرق داشت با تو، دوست داشتن خالی نبود ...
بازم دلم گرفته، تو این نم نم بارون،
چشام خیره به نور چراغ تو خیابون،
خاطرات گذشته منو میکشه آروم،
چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون ...
عیبی نداره میدونم، باعث این جداییم،
رفتم شاید که رفتنم، فکرتو کمتر بکنه،
نبودنم کنار تو، حالتو بهتر بکنه،
لج کردم با خودم آخه، حست به من عالی نبود،
احساس من فرق داشت با تو، دوست داشتن خالی نبود ...
بازم دلم گرفته، تو این نم نم بارون،
چشام خیره به نور چراغ تو خیابون،
خاطرات گذشته منو میکشه آروم،
چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون ...
اشتراک در:
پستها (Atom)