۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه
۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه
29 دسامبر 1916 روزي كه كازرونيها نيروهاي انگليسي را شكست دادند
مقامات انگليسي كه طبق سازشنامه سن پترزبورگ (قرارداد آگوست 1907 انگلستان و روسيه) نيمه جنوبي و شرقي ايران را به نام منطقه نفود در كنترل داشتند در پي حملات كازروني هاي ميهندوست به تاسيسات انگليسي در اين شهر و ناامن ساختن راههاي اطراف براي جلوگيري از تردّد آزادانه انگليسي ها و عوامل آنان، 28 دسامبر سال 1916 دستور دادند كه پانصد تن از نظاميان تحت فرمان آنان مركب از سربازان هندي و افراد «اس پي آر» با چند توپ و مسلسل از شيراز به كازرون بروند و كازروني ها را سركوب كنند. توده ایرانی ناخرسند از استقرار روسها و انگلیسی در وطنشان، با آنان به صورت های مختلف مبارزه می کردند و جنبش کازرونی ها هم در همین راستا بود. اين نيرو 29 دسامبر (هشتم دي ماه 1295 هجری) شيراز را به عزم كازرون ترك كرد. نيروي اعزامي پس از درگيري با كازروني ها كه شماري داوطلب با تجهيزاتي ناچيز بودند با تحمل تلفات سنگين از نیمه راه به شيراز بازگشت.
برچسبها:
نبرد كازرون
۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه
پنجم ديماه هفتمين سالگرد درگذشت زنده ياد ايرج بسطامي
ایرج بسطامی در سال 1336 در جنوب غربی بم چشم گشود . او از پنج سالگی به خواندن آواز علاقه نشان داد و یدالله بسطامی عموی بزرگوارش استعدادش را کشف کرد و پرورش داد . ایرج در این سال ها ردیف های آوازی در مکتب طهران سبک استاد عبدالله خوان دوامی را نزد عمو فرا گرفت و در 22 سالگی به جرگه شاگردان استادان آواز ايران پیوست. وی در این سال ها به رغم مشکلات راه و مسافت زیاد ، هفته ی یک بار برای فراگیری آواز از بم به تهران می آمد. ایرج نزد پرویز مشکاتیان آهنگ ساز و نوازنده ی نامی سنتور رفت تا تلفیق شعر و موسیقی را نزد او بیاموزد و کم کم نخستین آلبوم های خود را با مشکاتیان منتشر کرد. آلبوم های " افشاری مرکب " ، " مژده بهار" ، " افق مهر" و "وطن من" در همین دوره به بازار عرضه شدند. در بوی نوروز نیز که حاصل همکاری گروه دستان و آهنگ سازی محمدعلی کیانی نژاد می باشد و از کارهای به یادمادنی موسیقی ایران است او آواز خواند. سپس بسطامی با همکاری کیوان ساکت " آلبوم فسانه" کورش متین ، "سکوت" و حسین پیرنیا "تحریر خیال " را خلق کرد.
از قلم نیفتد که آلبوم موسم گل حاصل همکاری او با محمدرضا درویشی بود و در آن برخی از تصانیف قمرالملوک وزیری را بازخوانی کرد .
برچسبها:
ايرج بسطامي
پنجم ديماه سالگرد درگذشت اشوزرتشت پيامبر آريايي
تاريخ يكتاپرستي در جهان ، از پيامبري اشوزرتشت در سرزمين "ايرانويج" آغاز ميشود . بنابر باور زرتشتيان ، نزديك به بيست سده پيش از زايش مسيح ، زرتشت در ششم فروردين چشم به جهان گشود . از ‹گاتها› سروده هاي پيامبر پيداست كه نامش زرتشتر و نام خانوادگياش سپيتمه است . برخي از زبانشناسان معني زرتشتر را ستاره زرين يا درخشان خواندهاند . او پس از سي سال ، در همين روز ، از سوي اهورامزدا برگزيده شد تا مردمان را بسوي يگانه داناي بزرگ هستيبخش ره نمايد؛ آنان را به انديشه ، گفتار و كردار نيك سفارش كند و آزادي اراده و شادي را براي آنان به ارمغان آورد . زرتشت پيامبر در هنگام نيايش و به دست يك توراني بنام توربراتور كشته شد . يادش را گرامي ميداريم و بر آموزههايش استوار ميمانيم .
برچسبها:
سالگرد درگذشت اشو زرتشت ، پيامبر آريايي
۱۳۸۹ دی ۳, جمعه
حال بشنو از من اين افسانه را
قصه عشق از زبان هر كسي / گفتهاند از ني حكايتها بسي
حال بشنو از من اين افسانه را / داستان اين دل ديوانه را
چشمهايش بويي از نيرنگ داشت / دل دريغا سينهاي از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت / گويي از با من نشستن ننگ داشت
عاشقم من ، عاشقم من قصد هيچ انكار نيست / ليك با عاشق نشستن عار نيست
كار او آتش زدن من سوختن / در دل شب چشم بر در دوختن
من خريدن ناز او نفروختن / باز آتش در دلم افروختن
سوختن در عشق را از بر شديم / آتشي بوديم و خاكستر شديم
از غم اين عشق مردن باك نيست / خون دل هر لحظه خوردن باك نيست
آه ، ميترسم شبي رسوا شوم / بدتر از رسواييام تنها شوم
واي از اين صيد و آه از آن كمند / پيش رويم خنده پشتم پوزخند
بر چنين نامهربان دل مبند / دوستان گفتند و دل نشنيد پند
خانهاي ويران تر از ويرانهام / من حقيقت نيستم افسانهام
گر چه سوزد پر ولي پروانهام / فاش ميگويم كه من ديوانهام
تا به كي آخر چنين ديوانگي / پيلهگي بهتر از اين پروانهگي
گفتمش آرام جاني ؟ گفت نه / گفتمش شيرين زباني ؟ گفت نه
گفتمش نامهرباني ؟ گفت نه / ميشود يك شب بماني ؟ گفت نه
دل شبي دور از خيالش سر نكرد / گفتمش افسوس او باور نكرد
خود نميدانم خدايا چيستم / يك نفر با من بگويد كيستم
بس كشيدم آه از دل بردنش / آه اگر آهم بگيرد دامنش
با تمام بيكسيها ساختم / واي بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او ديوانگيست / آه غير از من كسي ديوانه نيست
گريه كردن تا سحر كار من است / شاهد من چشم بيمار من است
فكر ميكردم كه او يار من است / نه فقط در فكر آزار من است
يك شب آمد زير و رويم كرد و رفت / بغض تلخي در گلويم كرد و رفت
مذهب او هر چه باداباد بود / خوش به حالش كه اينقدر آزاد بود
بي نياز از مستي مي شاد بود / چشمهايش مست مادرزاد بود
يك شبه از عمر سيرم كرد و رفت / من جوان بودم ، پيرم كرد و رفت
حال بشنو از من اين افسانه را / داستان اين دل ديوانه را
چشمهايش بويي از نيرنگ داشت / دل دريغا سينهاي از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت / گويي از با من نشستن ننگ داشت
عاشقم من ، عاشقم من قصد هيچ انكار نيست / ليك با عاشق نشستن عار نيست
كار او آتش زدن من سوختن / در دل شب چشم بر در دوختن
من خريدن ناز او نفروختن / باز آتش در دلم افروختن
سوختن در عشق را از بر شديم / آتشي بوديم و خاكستر شديم
از غم اين عشق مردن باك نيست / خون دل هر لحظه خوردن باك نيست
آه ، ميترسم شبي رسوا شوم / بدتر از رسواييام تنها شوم
واي از اين صيد و آه از آن كمند / پيش رويم خنده پشتم پوزخند
بر چنين نامهربان دل مبند / دوستان گفتند و دل نشنيد پند
خانهاي ويران تر از ويرانهام / من حقيقت نيستم افسانهام
گر چه سوزد پر ولي پروانهام / فاش ميگويم كه من ديوانهام
تا به كي آخر چنين ديوانگي / پيلهگي بهتر از اين پروانهگي
گفتمش آرام جاني ؟ گفت نه / گفتمش شيرين زباني ؟ گفت نه
گفتمش نامهرباني ؟ گفت نه / ميشود يك شب بماني ؟ گفت نه
دل شبي دور از خيالش سر نكرد / گفتمش افسوس او باور نكرد
خود نميدانم خدايا چيستم / يك نفر با من بگويد كيستم
بس كشيدم آه از دل بردنش / آه اگر آهم بگيرد دامنش
با تمام بيكسيها ساختم / واي بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او ديوانگيست / آه غير از من كسي ديوانه نيست
گريه كردن تا سحر كار من است / شاهد من چشم بيمار من است
فكر ميكردم كه او يار من است / نه فقط در فكر آزار من است
يك شب آمد زير و رويم كرد و رفت / بغض تلخي در گلويم كرد و رفت
مذهب او هر چه باداباد بود / خوش به حالش كه اينقدر آزاد بود
بي نياز از مستي مي شاد بود / چشمهايش مست مادرزاد بود
يك شبه از عمر سيرم كرد و رفت / من جوان بودم ، پيرم كرد و رفت
برچسبها:
افسانه ، قصه عشق
۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه
هر كجا هستي با عشق زندگي كن
یکی بود يکی نبود درویشی بود که زندگیاش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتی مُرد همه میگفتند به بهشت رفته است؛ آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت میرود.در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کيفيت فراگير نرسيده بود و استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.فرشته نگهبانی که بايد او را راه میداد نگاه سريعی به فهرست نامها انداخت و وقتی نام او را نيافت او را به جهنم فرستاد. مرد وارد شد و آنجا ماند...چند روز بعد شيطان با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه فرشته نگهبان را گرفت و گفت: اين کار شما چه معنی میدهد؟! این مرد را فرستاده اید به جهنم که کار مرا کساد کند؟ نگهبان که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد: چه شده؟ شيطان که از خشم قرمز شده بود گفت: آن مرد را به جهنم فرستادهايد و آمده وکار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسيده نشسته و به حرفهای ديگران گوش میدهد و به درد و دلشان میرسد. حالا همه دارند در جهنم با هم گفت و گو میکنند يکديگر را در آغوش میکشند و میبوسند. جهنم جای اين کارها نيست! لطفا ًاين مرد را پس بگيريد! با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف در جهنم افتادی; خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند!
برچسبها:
زندگي با عشق ، بهشت
يكم ديماه ("خورروز" يا "ديگان" ) - روز برابري انسانها در ايران باستان
"يكم ديماه" از 1738 سال پيش از ميلاد «دي گان» و «خور روز» ناميده شده است که به زعم ايرانيان باستان، روز تولد دوباره خورشيد پس از بلندترين شب سال بوده است. سال 1738 قبل از ميلاد (3746 سال پيش) را يک تقويم ويژه پارسيان هند (زرتشتيان ايراني که پس از حمله اعراب مسلمان در سده هفتم ميلادي جلاي وطن کردند و به هند رفتند و در آنجا ماندگار شده اند) به دست داده است. ايرانيان باستان که با نگراني از طولاني بودن شب و ترس از بازنيامدن خورشيد تا سپيده دم در کنار يکديگر بيدار مي نشستند و خود را سرگرم مي کردند تا اندوه ظلمت را فراموش کنند، روز پس از آن شب (يكم دي ماه) را كه «خور روز» و «دي گان (بمانند مهرگان)» ميخواندند به استراحت مي پرداختند و تعطيل عمومي بود. در اين روز عمدتا به اين لحاظ از كار دست مي كشيدند كه نمي خواستند احيانا مرتكب بدي كردن مخصوصا دروغ گفتن شوند كه ارتكاب هر كار بد، هرچند كوچك، در روز تولد خورشيد گناهي بزرگ شمرده مي شد. آيين هاي شب يلدا (شب چله - طولاني ترين شب سال) از هزاره دوم پيش از ميلاد تا به امروز تقريبا به همان صورت در ايران زمين - صرف نظر از مرزبندي ها تحميلي دو قرن گذشته - هر سال برگزار مي شود.
«خور روز، يكم دي ماه» در ايران باستان درعين حال روز برابري انسانها (حقوق بشر) بود. در اين روز همگان از جمله شاه لباس ساده مي پوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسي حق دستور دادن به ديگري را نداشت و كارها داوطلبانه انجام مي گرفت، نه تحت امر. در اين روز جنگ كردن و خونريزي، شکار، و حتي كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود.
يکي از آيين هاي ويژه «دي گان» اين بود که ايرانيان در اين روز در برابر درخت سرو که به آن به چشم مظهر مقاومت در برابر تاريكي و سرما مي نگريستند مي ايستادند و قول مي دادند كه تا سال بعد دست کم يك نهال سرو ديگر كشت كنند، و جنبش هاي حفظ محيط زيست که از قرن بيستم در همه جا بپاخاسته اند از اين کار ايرانيان باستان تمجيد فراوان مي کنند و به منش آنان احترام مي گذارند. کشت درخت سرو و كاج اينک دارد عادتي جهاني مي شود.
بايد دانست که زبانشناسان واژه «ديday» به معناي روز را گرفته شده از دي ماه ايرانيان ميپندارند. زبان انگليسي يك زبان گرمانيك (ريشه آلماني) و خويشاوند زبان فارسي است.
يکي از آيين هاي ويژه «دي گان» اين بود که ايرانيان در اين روز در برابر درخت سرو که به آن به چشم مظهر مقاومت در برابر تاريكي و سرما مي نگريستند مي ايستادند و قول مي دادند كه تا سال بعد دست کم يك نهال سرو ديگر كشت كنند، و جنبش هاي حفظ محيط زيست که از قرن بيستم در همه جا بپاخاسته اند از اين کار ايرانيان باستان تمجيد فراوان مي کنند و به منش آنان احترام مي گذارند. کشت درخت سرو و كاج اينک دارد عادتي جهاني مي شود.
بايد دانست که زبانشناسان واژه «ديday» به معناي روز را گرفته شده از دي ماه ايرانيان ميپندارند. زبان انگليسي يك زبان گرمانيك (ريشه آلماني) و خويشاوند زبان فارسي است.
برچسبها:
خور روز ، ديگان ، يكم دي
۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه
زندگي
زندگي شطرنج دنيا و دل است *** قصه پر رنج صدها مشكل است
شاه دل كيش هوسها ميشود *** پای اسب آرزوها در گل است
فيل بخت ما عجب كج ميرود *** در سر ما بس خيال باطل است
ما نسنجيده پي فرزين او *** غافل از اينكه حريفي قابل است
مهرههاي عمر من نيمش برفت *** مهرههاي او تمامش كامل است
با دل صديق ما او حيلهها *** دارد و از بازيش دل غافل است
شاه دل كيش هوسها ميشود *** پای اسب آرزوها در گل است
فيل بخت ما عجب كج ميرود *** در سر ما بس خيال باطل است
ما نسنجيده پي فرزين او *** غافل از اينكه حريفي قابل است
مهرههاي عمر من نيمش برفت *** مهرههاي او تمامش كامل است
با دل صديق ما او حيلهها *** دارد و از بازيش دل غافل است
۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه
خليج فارس
تا پرچم ما سه رنگ زيبا دارد ... اين جاذبة قشنگ و گيرا دارد
تا يك زن و مرد در همين خاك وسيع ... بر قلب نشان آريا را دارد
تا نام قشنگ پارس در اين وادي ... در هر نفس و كلام يك تن باقي است
اين نام خليج تا ابد فارس ما ... بر قلب سياه تازيان چون داغي است
تا اين قلم است در كفم مي گويم ... من زاده شدم به نام پاكت اي پارس
تا گوش جهان ز عشق من كر گردد ... فرياد زنم كه '' لا خليج الا فارس "
تا سبز نشان سرسبزي ماست ... الماس سپيد تاج خوشبختي ماست
تا سرخي خون ما ز بيرق جاريست ... اين آبي پاك رمز سرسختي ماست
اين حرف و كلام از درون قلبم ... بر روح قلم دميده جان مي گيرد
وحي است كه قلب و روح و هر ذزة من ... از خالق عشق در جهان مي گيرد
تا مهر به بام آسمان رخشان است ... ايران قشنگ قبلة ايمان است
هر چند شغال مي كند صد فتنه ... اين شير هميشه زنده و غران است
در گوش فرو كن اين ندا اهريمن ... خاور ز خليج فارس جان مي يابد
زيرا كه ز آب گرم اين چشمة نور ... خورشيد به شرق اين زمين مي تابد
اين اشك ، خليج تا ابد فارس ماست ... از چشم وطن چكيده شد ديگر هيچ
تا نام قشنگ پارس در اين وادي ... در هر نفس و كلام يك تن باقي است
اين نام خليج تا ابد فارس ما ... بر قلب سياه تازيان چون داغي است
تا اين قلم است در كفم مي گويم ... من زاده شدم به نام پاكت اي پارس
تا گوش جهان ز عشق من كر گردد ... فرياد زنم كه '' لا خليج الا فارس "
تا سبز نشان سرسبزي ماست ... الماس سپيد تاج خوشبختي ماست
تا سرخي خون ما ز بيرق جاريست ... اين آبي پاك رمز سرسختي ماست
اين حرف و كلام از درون قلبم ... بر روح قلم دميده جان مي گيرد
وحي است كه قلب و روح و هر ذزة من ... از خالق عشق در جهان مي گيرد
تا مهر به بام آسمان رخشان است ... ايران قشنگ قبلة ايمان است
هر چند شغال مي كند صد فتنه ... اين شير هميشه زنده و غران است
در گوش فرو كن اين ندا اهريمن ... خاور ز خليج فارس جان مي يابد
زيرا كه ز آب گرم اين چشمة نور ... خورشيد به شرق اين زمين مي تابد
اين اشك ، خليج تا ابد فارس ماست ... از چشم وطن چكيده شد ديگر هيچ
برچسبها:
خليج فارس ، persian gulf
اشتراک در:
پستها (Atom)