گفت نی نی هرگز من برای اين کار کهکشان کم دارم ، نوريان کم دارم ، مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم می توانی آيا دل مادر گردی آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز من برای اين کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا لفظ مادر گردی همه رفعت را همه عزت را همه شوکت را بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز من برای اين کار آسمان کم دارم اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم می توانی آيا لحظهاي دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز من برای اين کار باغ رنگين جنان کم دارم آنچه در سينه مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر گفتم اورا آيا می شود اينکه به يک لحظه خيلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز من برای اين کار بيکران بودن را بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم بهر اين کار بزرگ قطره يی بيش نيم طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم می توانی آيا لب مادر گردی عسل وقند بريزد از تو لحظه حرف زدن جان شوی
عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز گل لبخند که رويد زلبان مادر به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست من ازان آب حيات من ازان لذت جان
که بود خنده اوچشمه آن من ازان محرومم خنده من خاليست زان سپيده که دمد از افق
خنده او خنده او روح است خنده او جان است جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال می توانی آيا معنی مادر را بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز من برای اين کار منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم تا درآئينهي او چهره مادر بينم
ديدم او مادر بود ديدم او در دل عطر ديدم او در تن گل ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم ديدم
او درپرش نبض سحر ديدم او درتپش قلب چمن ديدم او لحظه روئيدن باغ از دل سبزترين فصل بهار
لحظه پر زدن پروانه در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمه زيبايی بلکه او درهمه عالم خوبی ، همه رعنايی همه جا پيدا بود ،
همه جا پيدا بود