در دو كتاب از كاه كوه نسازيد (هر مشكلي چيزي جز كاه نيست) و از كاه كوه نسازيد (در برخورد با خانواده) ، نويسنده بر آن بوده است كه با زباني ساده و ارائه روشها ، تمرينات و راهكارهاي كاربردي جسمي ، معنوي و ذهني توجه خواننده را به جنبههايي از زندگي كه از ديدش پنهان بوده ، جلب كند و به او كمك كند تا با ژرفنگري ، خويشتنداري ، متانت و با كمك گرفتن از تواناييهاي جسمي و ذهني خود ، نگاهش به مشكلات زندگي را دگرگون كرده ، روابط فردي و اجتماعي خود را بهبود ببخشد . اين دو كتاب اثري است از ريچارد كارلسن كه توسط خانم زهره احمديزاده ترجمه و به همت انتشارات اساطير منتشر شده است .
۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه
انتشارات اساطير منتشر كرد : از كاه كوه نسازيد (1) و (2)
برچسبها:
انتشارات اساطير
۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه
بهتر است عشق را به خانه دعوت كنيد
خانمي از منزل خارج شد و در جلوي حياط با سه پيرمرد مواجه شد . زن گفت : شماها را نميشناسم ولي بايد گرسنه باشيد ، لطفا به داخل بياييد و چيزي بخوريد . پيرمردان پرسيدند : آيا شوهرت منزل است ؟ زن گفت : خير ، سر كار است . آنها گفتند : ما نميتوانيم داخل شويم . بعدازظهر كه شوهر آن زن به خانه برگشت ، همسرش تمام ماجرا را برايش تعريف كرد . مرد گفت : حالا برو به آنها بگو كه من در خانه هستم و آنها را دعوت كن . سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمايي كرد ولي آنها گفتند كه ما نميتوانيم با هم داخل شويم !
زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه اسم من ثروت ميباشد و به يكي ديگر از دوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است .حالا برو و مسئله را با همسرت در ميان بگذار و تصميم بگيريد كه طالب كدام يك از ما هستيد ؟! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد . شوهر كه بسيار خوشحال شده بود ، با هيجان خاص گفت : بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايي نماييم . اما زن با او مخالفت كرد و گفت : عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم !
در اين ميان ، دخترشان كه تا اين لحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت : بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشق كنيم ؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت : بيا به حرف دخترمان گوش دهيم ، برو عشق را به داخل دعوت كن . سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كدام يك از شما عشق هستيد ؟ لطفا داخل شويد و مهمان ما باشيد .
زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه اسم من ثروت ميباشد و به يكي ديگر از دوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است .حالا برو و مسئله را با همسرت در ميان بگذار و تصميم بگيريد كه طالب كدام يك از ما هستيد ؟! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد . شوهر كه بسيار خوشحال شده بود ، با هيجان خاص گفت : بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايي نماييم . اما زن با او مخالفت كرد و گفت : عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم !
در اين ميان ، دخترشان كه تا اين لحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت : بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشق كنيم ؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت : بيا به حرف دخترمان گوش دهيم ، برو عشق را به داخل دعوت كن . سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كدام يك از شما عشق هستيد ؟ لطفا داخل شويد و مهمان ما باشيد .
در اين لحظه ، عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد . سپس آن دو نفر هم بلند شده و وي را همراهي كردند . زن با تعجب به موفقيت و ثروت گفت : من فقط عشق را دعوت كردم ! در اين بين عشق گفت : اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت ميكرديد ، دو نفر از ما مجبور بودند تا بيرون منتظر بمانند ، اما زماني كه شما عشق را دعوت كرديد هر جا كه من بروم آنها نيز همراه من ميآيند . هر كجا عشق باشد ، در آنجا ثروت و موفقيت نيز حضور دارند .
اشتراک در:
پستها (Atom)